بیماریهای مهم برنج
پیشگفتار :
برنج حدود 5000 سال است كه در چين و هندوستان كشت ميشود ( 1 ) . و از قديمي ترين گياهاني است كه در جهان كشت ميشود و دانه آن به مصرف غذاي انسان ميرسد، بطوري كه هماكنون غذاي عمدة بيش از نيمي از مردم مناطق گرمسيري و نيمه گرمسيري را تأمين ميكند. در حال حاضر حدود 90 درصد برنج دنيا در چين، هندوستان، ژاپن، كره، جنوبشرقي آسيا و جزاير مجاور آرام كشت ميشود ( 1 ).
واژه برنج با نام عمومي Rice و نام علمي oryza sativa از زبان هندي گرفته شده است كه به آن اريسي (Arisi) ميگويند. درزبان انگليسي به برنج Rice گفته ميشود و در زبان فرانسه Riz، ايتاليا Rizo ، روسي Ris و در زبان آلماني Ries ميگويند. دراستان گيلان به برنج «بج» (Bej)، به خوشه آن «ورزه» (Vorze) و به شلتوك آن جو ميگويند.
در جهان مهمترين مركز توليد برنج در قارة آسيا است كه حدود 90 درصد برنج توليدي جهان را بخود اختصاص داده است. در قارههاي آمريكا، اروپا، آفريقا و اقيانوسيه 10 درصد بقية كشت برنج انجام ميشود.
استانهاي گيلان و مازندران از مناطق مهم توليد برنج در كشور هستند در اين دو استان برنج به عنوان يكي از عمدهترين اقلام منابع غذايي محسوب ميشود .
در صنعت از برنج براي تهيه الكل، كاغذ و در صنايع پارچه بافي استفاده ميگردد، همچنين چون دانه برنج حاوي مقدار زيادي نشاسته است لذا از آن براي تهيه نشاسته نيز استفاده ميگردد.
برنج گياهي است كه داراي تنوع ژنتیكي و توان سازگاري زيادي است . گونة زراعي مهم برنج oryza sativa است كه داراي 2n=24 كروموزوم ميباشد. يك گونة زراعي و ديگر بنام oryza glaberrima steud وجود دارد كه در جنوب آفريقا كشت ميشود اين گونه نسبت به گونه قبلي داراي قدمت و تنوع ژنتيكي كمتري است. هر دو گونه فوق از گياهان يكساله هستند. چنانچه گونة O.sativa در مقابل سرما و خشكي محافظت گردد بصورت دائمي ميتواند نگهداري شود. o.rufipogon برنج وحشي دائمي است و o.nivara برنج وحشي يكساله ميباشد.
مقدمه :
برنج از غلات مهم است وتقریبا غذای اصلی نصف مردم کره زمین میباشد و منشا آن از آسیا است . برنج گیاهی تک لپه و یکساله است و در مناطق گرم و مرطوب و پرآب میروید. ساقه آن راست و برگهای آن کشیده و نوک تیز است. هر سنبلک برنج دارای دنباله کوتاه و یک گل دارد. میوه آن به شکل خوشهای متشکل از سنبلکها و در انتهای ساقه قرار دارد . دانه برنج را شلتوک مینامند.
دو نوع برنج وجود دارد. نوعی که دانه آن دراز وکشیده و باریک است که به نام برنج صدری معروف است و دیگری که دانه آن ریز و گرد میباشد و به نام برنج چینی یا ژاپنی شهرت دارد. آن نوع برنجی که ایرانیان و مردم بیشترکشورها مصرف میکنند برنجی است که شلتوک و پوسته خارجی آن گرفته شده است. رنگ اصلی برنج وقتی که در پوسته است قهوهای است و به نام برنج قهوهای Brown Rice نامیده می شود. برای استفاده از تمام ویتامینها و مواد معدنی برنج بهتر است که از برنج قهوهای که غشاء خارجی آن گرفته نشده است استفاده کرد ولی البته باید توجه داشت که هضم برنج قهوهای کمی مشکلتر از هضم برنج سفید میباشد. یکی دیگر از انواع برنج نوع وحشی از آن است که سیاه رنگ و باریکترودرازترازبرنج صدری است. این نوع برنج هم دارای مواد معدنی و ویتامینهای بیشماراست ولی البته هضم آن کمی مشکل است و بهتراست که مخلوط با برنج سفید بکار برده شود. دربرنج مادهای به نام اوریدین Oridine وجود داردکه خاصیت ضد التهاب عصبی را داراست. برنج از لحاظ مواد غذایی بسیار غنی است. هنگامی که پوسته قهوهای آنرا میگیرند مقداری ازویتامینهای خود را از دست میدهد. مقدار ویتامین 1B در برنج سفید شده یک ششم و ویتامین 2B نصف و ویتامین 3 B به مقدار یک سوم برنج قهوهای میباشد و مواد معدنی آن به مقداربسیارزیادی کاهش می یابد. پوست و یا شلتوک برنج که در مراحل کوبیدن از آن جدا میشود سبوس برنج Rice Bran نامیده میشود که آنهم منبع ویتامینها و مواد معدنی است. غشای قهوهای رنگ برنج نیز که در اثر بهم سائیدن در دستگاههای مخصوص و یا در موقع شستن زیاد از برنج جدا میشود سرشار از ویتامینها و مواد معدنی و پروتئین است. برنج از نظر طب ایرانی ، معتدل و خشک است . برنج دارای مادهای به نام Amidon میباشد ولی از نظر اینکه ماده گلوتن آن کم است یعنی کاملا بهم نمیچسبد نان درست کردن از آن کمی مشکل است. از خواص دارویی برنج به موارد زیر می توان اشاره کرد
:
· برنج قهوهای خاصیت ضد التهاب عصبی را دارد.
· خوردن برنج تحریکات معده و روده را کم میکند.
· از جوانه برنج نوعی مالت تهیه میشود که به عنوان مقوی معده بکار میرود.
· اگر برنج را در آب بپزند آب حاصل از آن درمان کننده اسهال و نیزاسهال خونی است. آب برنج را میتوان به اطفال شیرخوار نیز داد.
· برای شست و شوی زخمها از آب برنج استفاده می کنند.
· آب برنج را میتوان برای درمان ورمهای رودهای و استفراغهای خونی بکار برد.
· برای درمان تب ، بدن و سر را با برنج کمپرس می کنند .
· برنج خواب آور است.
· برنج تشنگی را برطرف میکند.
· زیاده روی در خوردن برنج موجب ازدیاد وزن میشود.
· خوردن برنج در تقویت قوای جنسی مردان موثر است .
· برنج را اگر با شیر و شکر مخلوط کنند و بخورند بسیار مقوی است و نیروی جنسی را تقویت میکند.
· برای برطرف کردن دل بهم خوردگی و استفراغ برنج با دوغ تازه مفید است .
· اگر برنج سفید را در آب خیس کنند آب آن برای درمان اسهال مفید است.
· آب جوشانده برنج را که آبکش میکنید دور نریزید با این آب جواهرات خود را بشویید که آنها را جلا میدهد.
· دانشمندان ثابت کردهاند که خوردن برنج برای درمان فشار خون بسیار مفید است.
· خوردن برنج ، قند خون را در حالت تعادل نگه میدارد.
· یکی از اطباء آمریکایی رژیم برنج را برای درمان فشار خون توصیه میکند او به بیماران تاکید میکند که برنج بدون نمک همراه با میوههای مختلف بخورند. البته هنوز دانشمندان نمیدانند که در برنج چه مادهای وجود دارد که باعث پایین آمدن فشار خون میشود.
· رژیم برنج برای اختلالات کلیوی مفید است.
· رژیم برنج برای مبتلایان به بیماری سورای سیس Psorasis نیز بسیار مفید است.
· بر این اساس جهت آشنایی بیشتر با عوامل محدود کننده تولید این محصول استراتژیک به برخی از بیماریهای برنج که دارای اهمیت می باشد پرداخته ایم .
بیماری بلاست برنج Blast
تاريخچه :
درسال 1704 در ژاپن آقای M. Tuschiya در كتاب خود، به بيماري بلاست اشاره نموده است. در ايتاليا اين بيماري را brusone ناميده و در 1828 بوسيله Astolfi گزارش شده است.اولين گزارش به زبان انگليسي توسط Metcalf در 1907 ميباشد. كه نشان ميدهد بيماري در كاليفرنياي جنوبي از 1876 سبب خسارت روي برنج گردید . در هند ودر سال 1965 توسط padmanabham گزارش شده كه اين بيماري از سال 1913وجود داشته است. در سال 1891 و در ایتالیا عامل بيماري بلاست بوسيله cavara نامگذاري شده است.انستيتوي common wealth mycological به تعداد 70 كشور در سراسر دنيا اشاره كرده كه بيماري بلاست را از كشور خود گزارش نمودهاند. در خاورميانه برنج را در مناطقی که حرارت هوا زياد و رطوبت نسبي كم است كاشته و آبياري از آب رودخانهها و چاهها انجام ميشود، در اين روش عامل بيماري بلاست اولين گره روي ساقه در بالاي سطح آب را آلوده ساخته و روي برگها و ساير قسمتهاي ديگر بوته علائم بيماري ديده نمی شود . اين بيماري در عراق بنام shara نامیده می شود . دكتر شريف ابتدا در سال 1328 هجري شمسي بيماري را در لاهيجان مشاهده نمود ( 1 ) . شريف و ارشاد در كتاب خود (ليست قارچهاي گياهان زراعي ، درختچهها و درختان) كه در 1966 منتشر نمودهاند، انتشار بيماري بلاست را در ايران نشان دادهاند.
فاطمي و رحيميان در 1975 در بررسي كه روي انتشار اين بيماري در ايران انجام داده، قارچ عامل بلاست را از روي 10 واريته از بين 15 واريتهاي كه مطالعه نموده، جدا كردهاند. ارقام آلوده شامل طارم، رشتي، شصت رس، مهران، مصباح، سالاري، حسن طارم، دم سفيد، دمسرخ و يك رقم صدري بينام ميباشد كه در بيشتر نواحي شمال ايران كاشته ميشود.
در مورد اين بيماري دريافتهايم كه اولين علائم بيماري بلاست برگ در منطقه گرگان گنبد و ساري در اواخر ارديبهشت و اوايل خرداد و بيشتر در خزانههايي است كه تراكم بوته در آنها بيشتر از ساير خزانهها ميباشد به چشم ميخورد.
خسارت بيماري:
بيماري بلاست معمولاً بعلت انتشار وسيع و تاثير مخرب آن در شرايط مناسب آب و هوایی ، بيماري اصلي برنج بوده و مورد توجه است. گياهچههاي آلوده برنج يا بوتههاي آلوده برنج در مرحله پنجه زدن اغلب كاملاً ميميرند. آلودگيهاي سنگين روي دم خوشه اغلب زيان ميرسانند.
kuribayashi و Ichikawa درسال 1952 فرمول 8/2 + X 69/0 = Y را براي تعيين كاهش محصول بوسيله انتشار دادهاند كه y درصد كاهش محصول به زمان آلودگي بستگي داشته که هر چه زودتر آلودگي صورت گيرد، خسارت بيشتر است و يا اگر قسمتهايي از خوشهها آلوده شود يا اگر قبل از آلودگي ميزان بلاست برگ بيشتر باشد، خسارت مراحل ديگر بيماري هم بيشتر خواهد بود. بلاست برگ سبب كوتولگي بوتهها، كاهش محصول خوشههاي كامل و وزن هزاردانه و وزن شالي و غيره ميگردد.
Padmanabhan در 1965 تخمين خسارت را در واريتههاي مقاوم و حساس نواحي اپيدمي و غير اپيدمي، كرتهاي سمپاشي شده و نشده با قارچكشها از 4/0 درصد تا 4/17 درصد تعيين نموده است. در سال 1974، Yamaguchi اظهار نموده است كه خسارت وارده بوسيله بلاست برنج در ژاپن بطور متوسط 300000 تن ميباشد كه اين مقدار در موقع شدت بيماري به 600000 تن در سال ميرسد. خسارت اين بيماري در سال 1353 در بعضي از نقاط رودسر بطور متوسط 20 درصد محصول برآورده شده است.
علائم بيماري:
قارچ روي برگها، گره و قسمتهاي مختلف خوشه و دانه و بندرت گاهي روي غلاف برگ ايجاد لكه ميكند. لكههاي روي برگ بيضوي و در دو انتها كم و بيش نوكدار (دوكي شكل) هستند. مركز لكههاي معمولاً خاكستري يا سفيد بوده و حاشيه آنها قهوهاي يا قهوهاي قرمز ميباشد. لكهها ابتدا معمولاً كوچك بوده و بتدريج آب سوخته، سفيد رنگ و خاكستري يا بصورت نقاط آبي رنگ ميشود. لكهها در رقم حساس و در شرايط مرطوب بسرعت بزرگ شده و براي مدتي خاكستري باقي ميمانند روي رقم خيلي مقاوم لكهها قهوهاي و سر سوزني است.
Yoshii در سال 1937 براي لكههای روی برگ ، سه منطقه بنامهاي هاله، كناره و منطقه مياني مشخص نمود. هاله كه اطراف لكهها است، منطقه نفوذ ترشحات قارچ (اسيد آلفاپيكولينيك و پيريكولارين و پيريكولول) است و به رنگ زرد ميباشد. اين آنزيمها مانع تنفس گياه و سبب كاهش مقاومت سلولهاي برنج ميشوند. در منطقه نكروزه شده و كناري مواد و ديواره سلولها دژنره شده و تغيير رنگ مييابند در حالي كه در منطقه مياني سلولها كاملا تجزيه، خرد و منهدم شدهاند. نقاط مختلف خوشه احتمال آلودگي داشته و سبب پوسيدگي گردن و يا تمام جاهاي منشعب از آن ميگردد. در صورت پيشرفت بيماري دانهها پوك و سنبله به رنگ سفيد مايل به خاكستري در ميآيد.
علائم اوليه بيماري بلاست بستگي به شرايط اقليمي دارد. در نواحي معتدل كه دوران بارانهاي ريز يا بارندگي خفيف طولاني ميباشد، بلاست برگ در مرحله پنجه زدن شديد بوده و اغلب تمام بوتهها ميميرند. در نواحي گرمسيري روي گياهچهها لكههايي ايجاد ميشود كه بعد از نشاءكاري بندرت آلودگي شديد است ولي اگر محيط مناسب شود بلاست گردن رخ ميدهد. در عراق جاييكه هوا گرم و خشك باشد بلاست گره در محل بالاي سطح آب ايجاد ميشود.
عامل بيماري:
در مورد تاكسونومي و اسامي عامل بيماري به مطالعات وسيعي در مورد حل اين مسئله نياز است. دو نام براي جنس قارچ بكار رفته، به نامهاي pyricularia و Dactylaria كه در 1880 بوسيله ساكار دو گونه p.grisea (cooke) Saccardo به جاي چند گونه قارچ منتشر شد. نامهاي pyricularia grisea و Dactylaria grisea و p. oryzae و D. oryzae در مواقع مختلف بوسيله محققين بكار رفته است.Asuyama در سال 1965 مشخص نمود كه قارچ عامل بلاست روي برنج و علفهاي پنجه زن، مربوط به جنس pyricularia ميباشد. Hughes در 1958 در منابع اوليه، نام قارچ را با تلفظ piricularia تغيير داده است. نامگذاري گونه p. oryzae در 1892 به Briosi & cavara نسبت داده شده ولي در اغلب منابع به cavara نسبت ميدهند cavara گونههاي جديد ديگري مانند p. grisea را روي علفهاي رونده شرح داده است كه مولفين از لحاظ مرفولوژي، كنيديها و كنيديوفورها و ميزبان، تفاوتهايي در مورد اين دو گونه ملاحظه كردهاند.
شبه گونه p. oryzae از شبه رده قارچهاي ناقص Adelomycetes و گروه Radulous porae ميباشد. كنيديوفورهاي اين قارچ، معمولا در سطح برگ بصورت منفرد يا مجتمع از هر روزنه برگ خارج ميشود.
كنيديوفورها استوانهاي شكل و به طول 60 تا 120 ميكرومتر هستند كه در قسمت قاعده كمي ضخيم ميباشند. تعداد 2 تا 4 ديواره عرضي در طول آنها وجود دارد كه در قسمت قاعده به خوبي مشخص ميشود ولي در قسمتهاي بالايي نامشخص است.
كنيديها گلابي شكل كشيده ميباشند كه در قسمت نوك باريك هستند و در قاعده به يك پايه يا زايده كوتاهي ختم ميشوند. كنيديها سه حجرهاي و نيمه شفاف و كمي تيرهاند و اندازه آنها بسته به شرايط محيط 12-10 × 22-20 ميكرومتر ميباشد تعداد 1 تا 20 كنيدي روي هر كنيديوفور ايجاد ميشود. كنيديهاي ثانوي در انتهاي شاخههايي كه در زير محل اتصال كنيديهاي قبلي روي كنيديوفورها رشد كرده توليد ميشود. به عقيدهYaegashi فرم جنسي قارچ p.oryzae شناخته نشده ولي فرم جنسي گونه p.grisea را Hebert روي گياه Diyitaria sanguinalis crab grass (L. Scop) و محيط كشت sachs مخلوط با كاه برنج بصورت پريتسيومهايي مشاهده نمود و آن ceratos phaeria grisea Hebert اين دو گونه قارچ از لحاظ مرفولوژيكي شبيه بوده، فقط از لحاظ بيماريزايي متفاوتاند. Kato, 1977 در اثر تلقيح بين قارچ از گياه، finger millet (Eleusine coracona (L.) Gaernit يا Ragi و برنج موفق به توليد پريتسيومهايي شد كه شباهت زيادي به پريتسيومهاي c.grisea داشت. آسكها يك لايه و آسكوسپورها، دوكي شكل چهار حجرهاي هستند. نامبرده اظهار نمود، ايزولههاي قارچ از روي برنج قدرت حمله به Ragi را ندارد و عليرغم اين اختلاف در ميزبان، هر نژاد باروري خود را با تركيب ساير نژادها حفظ كرده است. تفاوت بيماريزائي در ميزبان هنوز مورد بحث است و بستر و گونل (Webster & Gunnell, 1992) اين دو گونه را مترادف دانسته و نام p.grisea را جهت بلاست برنج صحيح دانستهاند و ادعا كردهاند كه فرم جنسي هر دو يكسان ميباشد.
اين فرم جنسي به نام (T.T.Hebert) Yaegastli & udagawa Magnapor the grisea بوده كه در طبيعت يافت نشده است. اين قارچ يك Ascomycete از خانواده physosporelleaceae بوده كه آسكوسپورهاي شفاف، دوكي شكل، سه حجرهاي درآسكهاي يك لايه توليدميكنند. و هتروتاليك ميباشند. تقريبا كليه جدا شده نمونه های قارچ در مزرعه روي برنج، گامت نر بوده و قدرت باروري يكديگر را ندارد. در حاليكه بسياري از جدا شدههاي ساير علفها هرمافروديت هستند استرينهاي هرمافروديت، قادر به تلقيح قارچ روي برنج ميباشند.
تاثير مواد غذايي روي بيماري
ازت:
اثر ازت روي بيماري با شرايط خاك، اقليم و همچنين روش كاربرد كود ازته متفاوت است. شدت بيماري وقتيكه كود ازته زود اثر، مانند سولفات دو آمونيوم در يك مرحله به مقدار زياد بكار رود زياد ميشود و وقتيكه كاربرد در چند مرحله باشد، بيماري تخفيف مييابد. كودسرك و كاربرد كود سبز اغلب سبب تشديد بيماري ميشود. Kozaka , ohata در سال 1962 اشاره نمودهاند كه در ارتباط نزديكي بين رشد ميسليومها در سلولهاي اپيدرمي كه با انواع محلولهاي اسيد آمينه و آمينها تغذيه شدهاند، وجود دارد و مواد ازته ممكن است محيط غذايي مناسبي براي رشد قارچ باشد. بوتههايي كه مقدار زيادي ازت را كسب كردهاند، سلولهاي اپيدرمي آنها مقدار كمتري سيليكاته شده و مقدار آنها كاهش مييابد. Kawamura و ono در 1948 گزارش كردهاند كه قطرات شبنم روي برگهاي بوتهها، مقدار بیشتري ازت را جذب نموده و سبب جوانه زدن كنيدي و توليد اپرسوريوم ميشوند.
فسفر:
اثر كودهاي فسفره روي بيماري بلاست معمولاً زياد نيست. آزمايشهايي در ژاپن نشان داده كه فقط وقتي كه ازت به ميزان زياد مصرف شده، كاربرد كودهاي فسفره زياد نيز بيماري را تشديد مينمايد. در حاليكه مقدار فسفر كم باشد و رشد گياه را تقليل دهد يا مانع رشد آن شود، تكميل فسفات، بيماري را كاهش ميدهد ولي كاربرد بيشتر از حد آن سبب تشديد بيماري ميشود.
پتاسيم :
آزمايشات اوليه در ژاپن نشان داده كه مصرف پتاس آلودگي را تخفيف ميدهد ولي بعداً معلوم شد كه مصرف زياد آن در صورتي كه بوتهها مقدار زيادي ازت كسب كرده باشند، سبب شدت بيماري ميشود. Okamoto در 1958 در بررسيهاي خود معلوم نمود كه در خاك كم پتاس مقدار زياد پتاس بيماري را براي مدتي شدت داده ولي بعدا آنرا كاهش ميدهد. در خاكي كه از لحاظ پتاس غني باشد، بيماري هميشه با افزايش پتاس كه مقدار زيادي ازت هم به آن اضافه شده، شديد ميشود. علت اين امر را kawamura و ono در 1948 مشاهده نمودهاند كه جوانه زدن اسپورها و ايجاد ديسك و چسبنده در قطر شبنم روي گياهي كه مقدار زياد پتاس دريافت كرده، تحريك شده است.
سيليس:
بوتههاي برنجي كه سلولهاي اپيدرمي آنها، حاوي مقدار زيادي تركيبات سيليس بوده و سيليكاته شدهاند، از بيماري بلاست كمتر خسارت ميبينند و با افزايش سيليس بوته برنج مقاوم ميشود.
مبارزه زراعي:
علاوه بر كاشت ارقام مقاوم در برابر بيماري بلاست برنج، با كاربرد عمليات زراعي مناسب اين بيماري قابل كنترل است. زمان نشاء برنج تاثير مهمي در توسعه بلاست دارد. در كاشت زود در ژاپن بيماري كمتر مشاهده ميشود. در اين موقع كاشت، درجه حرارت براي جوانه زدن اسپوركم است. آزمايشاتي كه در ايستگاه تحقيقات برنج آمل صورت گرفت، نشان داد كه بيماري در كاشتهاي ديرنشاء ، شدت بيشتري دارد. گياهچههايي كه از خزانههاي خشك (upland) بدست ميآيند به بلاست حساساند. زيرا در سلولهاي اپيدرمي اين نوع گياهچهها مقدار سيليكون كمتر است.
نتايج مطالعاتي كه در هند صورت گرفته مويد آن است كه گياه برنج در سه مرحله گياهچهاي، پنجهزني و آبستني در برابر بلاست آسيبپذيري بيشتر نسبت به ساير مراحل داشته و چنانچه شرايط در اين موقع مهيا گردد بوتهها شديدا آلوده ميشوند. سوند ارامان (1927) عقيده دارد كه استعمال زياد كودهاي ازته بيماري را شديد ميكند. او در 1929 مشاهده نمود كه پتاس اثر بد كودهاي ازته را خنثي مينمايد.
نيشيكادو (Nishikado , 1927) دريافت كه كودهاي سبز بر شدت بيماري ميافزايند در حاليكه سوپر فسفات اثر مفيد دارد. كاه و باقيماندههاي برنج در مزارع آلوده را بايد سوزاند و يا شرايطي فراهم گردد كه پوسيدن قسمتهاي آلوده تسريع گردد. توماس (1938) مشاهده كرد كه بيماري بلاست در شرايط باران و هواي ابري و رطوبت نسبي زياد، خيلي شدت پيدا ميكند. نظر به اينكه بذور آلوده منبع آلودگي براي سال بعد محسوب ميگردند، بايد بذرگيري از مزارع سالم صورت گرفته و از استفاده از بذر خوشهاي سياه شده خودداري نمود.
سوزوكي (1930) ذكر نموده است كه در صورتيكه بذور را به مدت 5 دقيقه در آب گرم 50 درجه قرار دهيم قارچ كشته ميشود ولي استعمال عمومي آن خيلي خطرناك ميباشد. روشهاي مبارزه شيميايي
1-ضد عفوني بذر:
چون بيماري بوسيله باد و هوا منتشر ميشود، ضد عفوني بذر براي مبارزه با بيماري كافي نبوده ولي وسيلهاي است براي كاهش منابع اوليه آلودگي در مزرعه. توتف (Tuteff) متذكر شده در صورتي كه بذر را مدت 24 ساعت در محلول 2/0 درصد كاليمات (kalimat B) خيس كنيم، از آلودگي كاسته ميشود. ضد عفوني بذر با بنوميل به نسبت 3 گرم براي هر كيلوگرم بذر امكانپذير ميباشد. Anon (1979) ضد عفوني بذر ( مخلوط بذر با مخلوط بنوميل) 20% و تيرام 20% به مقدار 5 در هزار مفيد دانست.
2-ضد عفوني ريشه گياهچهها:
آزمايشاتي كه در سال 1354 در ايستگاه بررسيهاي برنج آمل صورت گرفت، نشان داد كه ضد عفوني ريشه گياهچهها در محلول 5/1 در هزار ماده موثر سم تري سيكلازل به مدت 20 دقيقه در كنترل بيماري موثر خواهد بود يكي از محققين در 1943 ذكر كرده است كه معالجه گياهچههاي برنج با محلول 2 درصد كات كبود قبل از كاشت در برمه نتيجه خوب داده است.
3-سمپاشي بوتهها:
متكلف (1906) پاشيدن محلول بردو را قبل از بیرون آمدن خوشهها كاملا موثر ميداند. نتيجه آزمايشات در ايستگاه تحقيقات برنج آمل در سال 1354 نشان ميدهد كه سمپاشي بوتهها با سم كاسومين 2% به ميزان 1 ليتر در هكتار در دو مرتبه (يكي در موقع ظهور خوشهها و ديگري 7 روز بعد از آن) بر عليه بيماري بلاست موثر بوده است.
اخوي زادگان (1355) نشان دادكه قارچكش هينوزان ازنظرمبارزه با بلاست برگ وخوشه دردرجه اول اهميت است وقارچكشهايي نظيربنوميل و توپسينام نيزبا نتايج مطلوب به ترتيب بعد از هينوان قراردارند. نامبرده درآزمايشات خوددونوبت سمپاشي به فاصله ده روز در روي برگ وخوشهها نشان دادهاند كه سمپاشي بوتهها با قارچكشهاي تريسيكلازل، هينوزان و بنوميل در مرحله خوشه دهي از ساير قارچكش موثرتر است. ميزان سم مصرفي 1 كيلوگرم سم در هكتار ميباشد. (1)
بيماري لكه قهوهاي برنج Brown spot
عامل اين بيماري، قارچي است كه شكل كامل آن بنام Cochliobolus miyabeanus
(Ito & kuriboyashi) Dre = optliobolus miyabeanus
و شكل ناقص آن Helminthosporium oryzae Breda et Haan = Drechslera oryzae ميباشد. كه در حالت جنسي، متعلق به راسته sphaeriales و از رده Ascomycetes است.
اين قارچ روي محيط كشت، ايجاد سيليومهاي خاكستري تا قهوهاي تيره رنگ نموده و كنيديهاي آن قهوهاي، كمي خميده، استوانهاي است و چند حجرهاي ميباشد كه منحصرا ديوارههاي عرضي متعدد دارد.
خسارت بيماري :
اين بيماري سه نوع خسارت وارد ميآورد. يكي اينكه بذور آلوده سياه رنگ و كپك زده بوده و بخوبي جوانه نميزنند. نوع ديگر خسارت مربوط به آلودگي گياهچهها در خزانه ميباشد كه در صورت شدت بيماري، سطح برگي گياهچهها كاهش يافته و سبب ضعف آنها ميگردد كه در نتيجه منجر به خسارت عمده ميشود. نوع ديگر خسارت چروك خوردگي و لاغر ماندن دانهها ميباشد. كه مربوط به ضعف بوتهها در اثر آلودگي برگها و گلومها بوده كه در نتيجه بذور ارزش چنداني نداشته و در موقع كوبيدن خرد ميشوند.
علائم بيماري:
نشانههاي بيماري روي كلئوپتيل، برگها، غلاف برگ، گلومها و دانه ظاهر ميشود. روي برگهاي اوليه، نقاط قهوهاي، كوچك و گرد ابتدا سر سوزني تشكيل شده كه بعداً وسعت يافته و به شكل لكههاي بيضي شكل يا گرد در ميآيند. روي برگها و غلاف، لكهها از لحاظ شكل و اندازه متغيرند و از نقاط كوچك قهوهاي و گرد تا لكههاي درشت به ابعاد 3-5/0× 14-1 ميليمتر مشاهده ميشوند كه در تمام سطح برگ پراكنده است. رنگ لكههاي كوچك، قهوهاي تيره و لكههاي بزرگتر در وسط رنگ پريده ميباشند كه در اثر پيوستگي لكهها ممكن است، قسمت عمدهاي از برگ پژمرده و خشك شود. روي گلومها لكههاي سياه رنگ ظاهر شده كه ممكن است، تمام سطح آن را فرا گرفته و پوشش مخملي قهوهاي تا سياه رنگي كه بار قارچ (كنيديوفورها و كنيديهاي قارچ) ميباشد سطح آن را بپوشاند. در مورد اخير دانهها چروكيده و تغيير رنگ ميدهند و گاهي بذور آلوده سالم بنظر ميرسد.
خسارت و انتشار بيماري:
بيماري لكه قهوهاي برگ برنج، عامل اصلي قحطي در بنگال در سال 1942 بوده است. (Bedi & Gill, 1960)، خسارت اين بيماري را منگ تت سو (Maung thersu 1931) در برمه به دانهها 5 تا 15 درصد تخمين زده است. اين بيماري در ايران ابتدا در 1335 بوسيله پتراك، روي بوتههاي برنج مزارع سواحل بحر خزر گزارش شده است و بعداً در ساير نقاط برنجكاري ايران نيز مشاهده گرديده است. اين بيماري انتشار جهاني داشته و در كليه كشورهايي كه اقدام به كشت برنج مينمايند شيوع دارد.
مشخصات قارچ:
ميسليومهاي قارچ به قطر 10-8 ميكرومتر و قهوهاي تيره متمايل به زيتوني بوده كه داراي ديوارههاي عرضي و انشعابات فراوان ميباشند كنيديوفورها نازكتر و به عرض 5 تا 9 ميكرومتر متغير بوده و به طول 150 تا 600 ميكرومتر است. رنگ آنها هر چه به انتها نزديكتر ميشود، كمرنگتر ميگردد. فاصله بين دو كنيدي 10 تا 90 ميكرومتر ميباشد, كنيديهاي قارچ روي بوتههاي برنج آلوده به ابعاد 35 تا 170 در 11 تا 17 ميكرومتر بوده و تا 13 ديواره عرضي دارند. كنيديهايي كه روي گلومهاي دانه توليد ميشوند طويلتر هستند اين اسپورها كمي خميده و در دو انتها مختصري باريكتر از قسمتهاي مياني ميباشد و به رنگ قهوهاي هستند. قارچي كه معمولا به صورت ساپروفيت روي قسمتهاي مرده برنج مشاهده ميشد بوسيله فن تومن (1889) به نام Helminthosporium macrocarpum ناميده شد. پريتسهاي آن كروي يا شلغمي به ابعاد 95-56×377-348 ميكرومتر به رنگ زرد متمايل به قهوهاي ميباشند. آسكها استوانهاي يا دوكي شكل و آسكوسپورها ريسماني شكل يا استوانهاي طويل به ابعاد 9-6×468-250 ميكرومتر و 6 تا 15 ديواره عرضي دارند.
بيولوژي قارچ:
توليس (Tullis, 1939) وضع آلودگي و مقاومت گياه را در مقابل بيماري مطالعه كرده و نشان داد كه علاوه بر آلودگي مستقيم از راه اپيدرم، آلودگي از راه روزنهها نيز صورت ميگيرد. اطاق زير روزنه از ميسليوم قارچ پر شده و از آنجا رشتههاي قارچي در فواصل بين يافتهاي پارانشيم پيش ميروند. گسترش جانبي رشتههاي قارچي بوسيله دستههاي آوندي مخصوصاً در واريتههاي مقاوم سد ميشود. بعلاوه در انواع مقاوم، يك ماده زرد قهوهاي در فاصله بين ياختهاي بجاي ميماند كه باعث كند شدن گسترش رشتههاي قارچي ميگردد. كاستورا (kastura, 1937) دريافت كه براي جوانه زدن اسپور حرارت 25 درجه و رطوبت نسبي بيش از 92% لازم است. محققين 10 ساعت رطوبت كافي را لازم ميدانند تا در 22 درجه حرارت، آلودگي صورت گيرد. سوزوكي در 1930 نه تنها ميسليوم قارچ را در داخل دانههايي كه رنگ طبيعي خود را از دست دادهاند، يافت بلكه آن را در داخل دانههايي كه ظاهراً سالم به نظر ميرسيدند نيز مشاهده كرده است و ثابت نمود كه اقلاً تا چهار سال در دانه زنده ميماند. روي برگهاي گياهچههاي بذور آلوده، علائم بيماري بصورت لكه يا نوار است.
علفهاي هرز نيز ميتوانند قارچ را در فصل زمستان روي خود نگهدارند و در بهار اسپورها روي بوتههاي برنج منتقل ميشوند. گياهان ميزبان ميتوانند گياهان زراعي مانند گندم، جو، يولا، ذرت ، چاودار، نيشكر و يا علفهاي هرزي مانند cynodon dactylon و Digitaria sanguinalis و Eleusine indica باشند.
مبارزه :
1-كاشت ارقام مقاوم به بيماري، عمدهترين راه كنترل اين بيماري ميباشد .
2-معدوم كردن بقاياي بوتههاي برنج آلوده و همچنين از بين بردن علفهاي هرزي كه ممكن است ميزبان واسطه باشند در كاهش منابع آلودگي موثر است.
3-جلوگيري از جريان آب از مزارع آلوده به مزارع سالم كمك زيادي در كاهش خسارت بيماري خواهد كرد.
4-بذور سالم براي كاشت استفاده گردد و ضد عفوني بذور آلوده بوسيله مواد شيميايي مانند كلرورمس ، سولفات مس ، هيپوكلريت كلسيم، فرمل و فنول تا حدودي در كاهش بيماري موثر است. قارچكش مانكوزب (Mancozeb) و با مخلوط بنوميل و تيرام به نسبت 5 در هزار براي اين منظور مناسب ميباشند.
5-تيسدال (Tisdale) با فرو كردن بذور بمدت 16 ساعت در آب سرد و سپس به مدت 15 دقيقه در آب گرم 54 درجه سانتيگراد براي ضد عفوني بذور نتيجه مثبت گرفت.
سوزوكي (1930) چنين يافت كه قارچ در اثر فرو كردن بذر به مدت 5 دقيقه در آب گرم 55 درجه كشته ميشود.
در آزمايش ضد عفوني بذر برنج (رقم مهر) با قارچكشهاي مختلف در سال 1359 در آزمايشگاه و كشت روي محيط غذايي مالت آگار مشاهده شد كه از بين سموم مصرفي، PCNB و ويتاواكس موثر بوده بطوريكه روي آن بذور قارچ Helminthosporium رشد ننموده بود و به ترتيب 0 – 0 و 4% آلودگي داشت ولي در تيمارهاي شاهد و تيابند ازل و كوپراويت كه بيشترين آلودگي را نشان داد به ترتيب ميزان آلودگي 48، 80 و 52 درصد شمارش گرديد. مهمترين مورد در كنترل بيماري لكه قهوهاي برنج، رعايت اصول تغذيه و كاربرد صحيح مواد غذايي در خاك و ممانعت از فشارهاي مربوط به آبياري نامناسب است.
اصلاح خاك و زهكشي كردن آن با افزودن پيت، مواد آلي و شن ضروري است. از افزودن مقدار زياد ازت بايد خودداري كرد و در صورت احتمال كمبود پتاسيم، اضافه كردن آن لازم ميباشد.
بيماري سوختگي غلاف برگ برنج Sheath blight
Sawada دريافت كه عامل بيماري، Hypochnus sasakii بود. در فيليپين و سيلان عامل آن را Khizoctonia solani kuhn دانستهاند. Woi (1934) اين بيماري را در چين پيدا كرده و در بسياري از كشورهاي آسيايي نيز مشاهده شده است. در آمريكا عامل بيماري را گونه ديگري به نام Roryzae Ryker & Gooch ذكر كردهاند. مطالعات وسيعي در ژاپن، خاصه در مورد مبارزات شيميايي روي اين بيماري صورت گرفته است. گزارشات علوم كشاورزي انستيتوي ملي ژاپن در سال 1956 نشان ميدهد كه در اين كشور حدود 120 تا 190 هزار هكتار از شاليزارها، آلوده بوده كه سبب 24 تا 38 هزار تن کاهش محصول ميگردد.
Mizuta (1950) تخمين زده كه چنانچه بيماري توسعه يافته و تا سطح رويي برگها ادامه يابد، كاهش محصول تا حدود 20% ميرسد. در ايران اين بيماري در سالهاي اخير جلب توجه نموده و روي اكثر ارقام زير كاشت در آزمايشهاي مقايسه عملكرد و كلكسيون در ايستگاه تحقيقات برنج آمل مشاهده گرديد، روي غلافهاي آلوده جاهايي مرطوب، پوشش سفيد رنگ مسيليوم قارچ و همچنين اسكلروتهاي آن به رنگ كري ديده شد كه در اثر كوچكترين تكاني جدا شده و ميافتد. از نظر اقتصادي اين بيماري، اكنون كه كودهاي بيشتري مصرف شده و واريتههاي پرمحصول جديد كشت ميگردد. به علت پنجهزني فراوانتر و وجود رطوبت نسبي بالا در لابلاي بوتهها، اهميت زيادتري پيدا كرده است.
علائم بيماري:
نشانههاي اوليه بيماري بصورت لكههايي بيضوي بطول 10 ميليمتر و برنگ سبز خاكستري، روي غلاف برگ ميباشد. اين لكهها وسعت يافته و به طول 2 تا 3 سانتيمتر ميرسد. مركز لكهها خاكستري سفيد شده و حاشيه آنها قهوهايست. روي اين لكهها يا در نزديكي آنها اسكلرت قارچ تشكيل ميگردد كه بسهولت جدا شده و ميافتد. اندازه و رنگ لكهها و همچنين تشكيل اسكلرت بستگي به شرايط محيطي دارد. در محيط مرطوب مسيليوم قارچ بشدت رشد كرده و سطح غلاف برگ را بصورت پوشش سفيد رنگي بطور وسيع فرا ميگيرد. در مزرعه لكهها معمولا ابتدا روي غلاف برگها در نزديك سطح آب مشاهده ميشود و بعدا وقتيكه شرايط براي رشد قارچ مساعد شد لكهها در قسمتهاي بالايي غلاف و حتي روي سطح برگ ايجاد ميگردد. در اثر اتصال چندين لكه وسيع به يكديگر معمولا سبب خشك شدن تمامي برگ و حتي كليه برگهاي بوته برنج ميشود. عمليات سمپاشي در مواقعي كه به ترتيب 0 و 50 و 100 درصد غلافها (hills) آلوده شدهاند، باعث ميشود كه 6/1 و 1/7 – 4/6 و 1/10-9/8 درصد محصول افزايش يابد.
عامل بيماري:
در مورد نام قارچ عامل بيماري خشكيدگي غلاف برگ برنج اختلاف نظرهاي زيادي وجود دارد.
Gadd & Bertus (1928) نام آن را Corticium vagum Berk & curt ذكر كردهاند و Rogers & Galz نام R.solani را فرم غير جنسي قارچ corticium solani (prill & Delacr) Bourd دانسته است. Matsumoto وعدهاي ديگر نام C. Sasakii (shirai) Mat را در مقايسه با گونههاي ديگر از روي پنبه و سيبزميني، بيشتر قابل قبول دانستهاند. قارچ جداسازی شده از روي برنج به نام P.filamentosa (Pat.) Rogers f. sasakii و P.sasakii (shirai) S. Ito ناميده شده است. كه تعدادی از محققين اين اسامي را مناسب نميدانند.
فرم جنسي قارچ گونه R.solani به نام Thonatephorus cucumeris (frank) Donk ميباشد. طبقه بندي جنس Rhizoctonia هنوز مورد شك بوده و مطالعات اخير روي R.solani نشان ميدهد كه اين قارچ هتروژن و متغير بوده و نژادهاي آن از طرفي بيماريزاي اختصاصي و از طرف ديگر از نظر ژنتيكي متفاوتاند. مطالعات كامل روي اين گروه قارچها ضرورت دارد و اخيرا نوع بيماريزاي روي برنج متعلق به گروه آناستوموزي ذكر شده است. اين قارچ بخوبي روي محيطهاي كشت مختلف رشد كرده، ابتدا هيفهاي بيرنگ داشته كه بتدريج زرد قهوهاي ميشود. روي بافتهاي ميزبان و در لوله آزمايش حاوي محيط كشت، گاهي هيفهاي كوتاه و متورم با انشعابات فراوان توليد ميشود. اسكلرتهاي اين قارچ كم و بيش گلبولي سطح بوده كه ابتدا سفيد و سپس قهوهاي تا قهوهاي تيره رنگ و به قطر 5 ميليمتر و بيشتر ميباشد .
سيكل بيماري:
Endo (1931) در ژاپن گزارش نموده كه قارچ قادر است زمستان را در خاك بصورت اسكلرت و يا ميسليوم بگذراند. حيات اسكلرتها در خاك خشك پس از 21 ماه كاهش مييابد در حرارت اطاق در هواي خشك و مرطوب اين اسكلرتها حداقل 130 روز دوام ميآورند.
اسكلرتها پس از طي مراحل مختلف تهيه زمين، دوام آورده و در آب آبياري شناور ميشوند. اين اسكلرتها پس از تماس با گياه برنج، سبب آلودگيهاي اوليه آن شده و بزودي مسيليومهاي آن در سطح بوته و بافتهاي داخلي آن سرعت رشد مينمايند و آلودگيهاي بعدي را باعث ميگردند. قارچ از طريق روزنهها يا كوتيكول در گياه نفوذ كرده و از سطح داخلي معمولا وارد غلاف برگ ميشود. آلودگي ممكن است در حرارتهاي بين 35-23 درجه سانتيگراد اتفاق افتد كه اپتيمم آن 32-30 درجه و رطوبت نسبي بالا بين %97-96 ميباشد.
مبارزه با قارچكشهاي آلي، مسي و جيوهاي در گذشته عليه اين بيماري متداول بوده است ولي اخيراً معلوم شده كه تركيبات آلي ارسنيكي موثرتر ميباشد. سموم متيل آرسين سولفيد و اورباسيد (متيل آرسين ببس ديمتيل دي تيوكاربامات) به ميزان P.P.m 50 و در دو مرحله، يكي بمحض ظهور لكه و ديگري در مرحله آبستني بكار ميرود. PCP (نيتاكلروفنول) كه كليه علفهاي هرز در مزارع برنج بكار ميرود نيز عليه سوختگي غلاف برگ موثر بوده است.
ايزوديار (1363) با كاربرد بنوميل، مپرونيل (بازيتاك) و واليداماسين گزارش نمود كه سمپاشي با بنوميل در مرحله پنجه زني و ظهور خوشه، اثر بهتري دارد. قارچكشهاي ديتان ام – 45، ويتاواكس، رورال ، بنوميل و باويستين در ضد عفوني بذر در كنترل بيماري موثرند.
بينش و ترابي در سال 1364 ارقام آمل 1، 2 ، 3 ، وگيل 3، مصباح و چپرسر را نسبت به بيماري حساس و ارقام حسني، دادرس، مازندران، عنبربو، سالاري، حسن سرايي و سنگ طارم را نيمه مقاوم اعلام كردهاند.
بيماري باكتريايي سياه شدگي دانه برنج
بيماري پوسيدگي سياه ابتدا بوسيله Iwadura (1931) در ژاپن شرح داده شده است. اين بيماري از كره، منچوري و تايوان نيز گزارش گرديده است.
علائم بیماری :
علائم بصورت سياه شدگي قسمتي يا لكههاي سياه رنگ در انتها يا در وسط گاهي در قاعده دانه پوست كنده ميباشد. عامل بيماري در لايه الورن و قسمت بالايي آندوسپرم نفوذ كرده، باعث مرگ بافت آلوده و در نتيجه تغيير رنگ آنها به سياهي ميشود عامل بيماري به نام Pseudomonas itoana ميباشد كه بوسيله Tochinai ناميده شده است ولي بعداً بوسيله Dowsond به Xanthomonus تغيير نام يافت. Tochinai عامل بيماري را به اين صورت شرح داده است كه ميلهاي كوتاه با دو انتهاي گرد ميباشد. به اندازه (8/0-5/0 × 5/3-2/1 ميكرومتر) به تنهايي يا جفتي داراي 2-1 تاژك يك قطبي است و آندوسپور و كپسول ندارد. اين باكتري هوازي بوده، ژلاتين را ذوب نكرده قدرت تجزيه كنندگي آن ضعيف و نيترات را احياء كرده، توليد اسيد يا گاز از قند يا گليسرين نكرده شير را بسته وليتموس را به مدت خيلي طولاني قرمز نموده، توليد اندل ميكند ولي ايجاد آمونياك نميكند. حرارت مناسب آن 29 درجه سانتيگراد، ماكزيمم 38 درجه مينيمم 10 درجه و نقطه مرگ آن 51-50 درجه بوده و گرم منفي است. در ايران خوارزمي (1345) باكتري ژانر Xanthomonas را از بذر برنج جدا و گزارش نمود. زاكري (1359) نيز طي سالهاي 1356 و 1357 آن را از بذر رقم آمل يك با استفاده از محيط كشت LPEA و روش له كردن بذور و از جنين جدا كرده و پس از خالص كردن و رنگآميزي و تستهاي بيوشيميايي به اين نتايج رسيد كه اين باكتري گرم منفي، با تونهاي شكل و داراي يك تاژك يك قطبي و بلند است. نشاسته را هيدروليز نكرده، ژلاتين را هم ذوب نميكند و توليد SH2 نمينمايد. نيترات را به نيتريت تبديل كرده و روي قطعات سيبزميني را له نكرده و حالت عسلي ندارد كه از جهاتي، مانند توليد SH2 و ذوب ژلاتين، با X.oryzae تفاوت دارد. باكتري اخير سبب خشكيدگي برگها و آلودگي بذور شده و 1968 و Srivastava & Rao ثابت نمودهاند كه اين باكتري ميتواند از راه ريشههاي سالم يا زخمي وارد دستگاه آوندي ميزبان شود.
Fang و همكارانش در سال 1956 مشاهده كردند كه باكتري در گلومهايي كه بيمار هستند، منبع اوليه آلودگي و انتقال است. باكتري عامل بيماري از راه زخمهاي برگ يا از محل تغذيه تريپس و زنجرهها نيز وارد ميشود. (Tomploton, 1962) سياه شدگي شالي رقم سونا (آمل3) در سال 1360 در منطقه آمل در مزارعي كه به منظور ازدياد اين رقم كاشته شده بود، بشدت مشاهده گرديد كه خسارت زده و سبب پوكي دانهها و كاهش محصول گرديده بود. X. oryzae بسته به شرايط محيطي علائم مختلفي روي برنج ايجاد ميكند، در نواحي معتدله، خطوط شفاف در طول برگ ديده ميشود كه ممكن است توليد لكه نمايد و قطرات كهربايي رنگ از محل آلوده ترشح شود. باكتري از بين روزنههاي حاشيه برگ وارد شده و باعث محدود شدن رشد گياهچهها و يا مرگ آنها پس از انتقال در زمين اصلي ميگردد. باكتري X. oryzae خطوط قهوهاي رنگ روي برگ برنج ايجاد ميكند.
در آزمايشي كه بصورت ضد عفوني بذر با سموم مختلف انجام شد و روي محيط كشت مالت آگار كشت گرديد، قارچكش بنوميل موثر بود و روي هيچكدام از بذور كشت داده شده، باكتري رشد نكرده بود.
بيماريهاي ويروسي برنج
1-كوتولگي زردي (yellow dwarf)
اين بيماري ابتدا از ژاپن پس از ساير كشورهاي آسيايي كه گرمسيري است گزارش شده، علائم بصورت كوتولگي، پنجهزني زياد و بيرنگ شدن برگها ميباشد كه ابتدا برگهاي جوان رنگ پريده تا زرد رنگ ميشوند. اين ويروس توسط زنجركهاي Nephotettix cincticeps، N.impicticeps و N.apicalis مييابد. براي مبارزه با آن از گياهان نيمه مقاوم استفاده شده و با حشرهكشها زنجرههاي ناقل را كنترل ميكنند.
2-زردي نوك (Transitory yellowing)
نوك برگهاي مسن ابتدا زرد شده كه حدود دو تا سه هفته بعد از نشاء كاري اتفاق ميافتد. بعدا برگها زرد روشن تا نارنجي ميگردد و سپس بوتهها كوتوله شده و پنجه زني كاهش مييابد. در صورتيكه آلودگي دير هنگام صورت گيرد علائم مشخص نبوده و بعد از آلودگي برگهاي مسن باعث خشك شدن آنها ميشود. دو گونه زنجرك كه اين ويروس را انتقال ميدهند N.apicalis و N.cincticeps هستند.
3-برگ نارنجي (orange leaf)
بوتههاي آلوده كوتاه شده ولي به رنگ زرد طلايي و نارنجي روشن ميگردد. آلودگي از برگهاي مسن و از نوك آنها آغاز ميشود، برگها از طول پيچيده و ميميرند.
گياهچههاي آلوده مرده و پنجه زني بوتههاي مسن كاهش مييابد و روي آنها خوشهاي تشكيل نشده يا خوشهها بدون بذر هستند. زنجرك زيكزاكي Inazuma dorsalis ناقل بيماري است.
4- بيماري تونگرو Tungro
اين بيماري در تايوان متداول بوده و در فيليپين خيلي زيان ميرساند، بوتههاي آلوده مختصري كوتوله شده ولي پنجهها ممكن است به تعداد معمول بوده يا مختصري كاهش يابد. ناقل اين بيماري زنجرك سبز Nephotettix umpicticeps ميباشد. علائم بيماري در ارقام مختلف متفاوت بوده، نوك برگها زرد تا نارنجي و غالبا به سمت پايين پيشروي ميكند. برگهاي جوان در بين رگبرگي حالت موزائيك داشته و لكههاي كوچك زنگ مانند روي برگهاي مسنتر ظاهر مي شود. اگر آلودگي در جواني انجام شود، محصول خيلي كاهش مييابد. براي مبارزه استفاده از ارقام و سمپاشي عليه حشرات ناقل بسيار مفيد است.
5- كوتولكي علفي Grassy stunt
اين ويروس بوسيله زنجركها (Leafhoppers) منتقل نميشود ولي planthopperها (Nilaparvata) آن را انتقال ميدهند. اين بيماري سبب توليد گياهچههاي ريز متعدد شده و بوتهها حالت علفي كوتوله دارند. بوتههاي آلوده رشد ايستاده داشته، برگها، رنگ پريده تا زرد رنگ ميگردند و معمولا نميميرند و لكههاي زنگ متعدد روي برگهاي آلوده بوجود ميآيد.
تهیه و تنظیم :
لیلا حسنی « مهندس کشاورزی – زراعت و اصلاح نباتات »
و « کارشناس مدیریت حفظ نباتات مازندران »
|